کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

کیان گل خندون مامان و باباش

مهربان اردیبهشتی ام میلادت مبارک!!!

مجید مهربان و زلالم!!!! میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که میتوان با آن به رنج های زندگی هم دل بست. و در میان این روزهای شتاب زده عاشقانه تر زیست!! میلاد تو معراج دست های من است. وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم!! تو از تبار آب و آیینه ای خوش به حال من و کودکی که تو را تا بینهایت در قلبهایمان داریم....... سی وچهارمین سالروز تولدت مبارک!!! همسر مهربانم میلاد امسال تو با روز پدر یکی بود میدانم که میدانی به ذهنم سپرده ام به غیر از تو به کسی فکر نکنم به چشمانم یاد داده ام که جز تو کسی را نبیند و در روزت هدیه ام به تو قلبی ست که تا ابد برایت می تپد....   بابا علی مهربونم روزت مبارک بد...
23 ارديبهشت 1393

کیان 16 ماهه ی من!!!

کیان مامان اینا گزیده ای از عکس های 16ماهگیته     وقتی آقا کیان منتظر باباست تا بیاد و باهاش دالی موشه بازی کنه وقتی حس میکنه که یکی داره میاد تا بگیردش و در نهایت کیانی که خسته از فرار روی زمین افتاده تا مامان یا بابا بیان و بغلش بگیرن ای تنبل!!!!!     لب کارون چه گلبارون میشه وقتی که میشینن دلدارون تو قایق ها دور از غمها میخونن نغمه ی خوش روی کارون چه خوب و قشنگه لب کارون ..................... عکس های بالا هم مربوط به پارک ساحلی کارون توی اهوازه با تشکر ویژه از خاله هدی واسه ی کالسکه شون که کلی بهمون حال دادن!!! &...
15 ارديبهشت 1393

اهواز!!

کیان مامان سه شنبه ی گذشته من و تو و بابایی با خانواده ی من و خانواده ی عمو احمد (عموی مامان سیما) با قطار راهی اهواز شدیم تا به دیدار دایان و عمو و لیلا جون که از مکه اومده بودن بریم اولش از اینکه مسافرت با قطار رو به ماشین خودمون ترجیح داده بودیم نگران بودم اما بعدش کلی واسه ی این تجربه ی جدید کیف کردم تنها مشکل ما تو این سفر علاقه ی وافر تو به کوپه گردیت بود و اینکه دوست داشتی هرجایی باشی جز کوپه ی خودمون از راهروی قطار گرفته تا رستوران و در نهایت گردش با مدیر قطار تو کوپه های دیگه اولین تجربه ی شنا و استخر هم خیلی عالی بود وقتی با دایان و باقی و مردها به استخر خونه ی عمو رفتی و هر کسی از قایق بادیت استفاده کرد ...
7 ارديبهشت 1393
1